شبکه چهار - 2 تیر 1402

ناشنیده هایی از امام محمد باقر علیه السلام (چگونه به "واضحات"، خیانت می کنند؟)

شهادت امام محمد باقر علیه السلام / 1401

بسم‌الله الرحمن الرحیم

امیدواریم در کار و درس و زندگی‌تان و رسالت‌تان که هرچهارتایش با هم گره خورده است انشاءالله موفق باشید همین‌طور در زندگی خانوادگی‌تان.

حدیث اول از امام باقر(ع) که چگوهه می‌شود چیزی را که ما علاقمند هستیم و قبولش داریم از دست می‌رود؟ سؤال اول این است که مگر تا حالا این کار شده است؟ پاسخ اول این است که باید بگردیم مواردی که این نشده را پیدا کنی! یعنی تقریباً همه انقلاب‌های شرق و غرب عالم، حتی آن‌هایی که شروعش شروع سالم و خوبی بوده باشد که همه‌شان این‌طور نبوده، پایان خوبی نداشتند. همه یا شکست خوردند یا اگر ماندند و به قدرت رسیدند منحرف یا فاسد شدند یعنی آن ارزش‌ها و معیارها را کنار گذاشتند. یادشان رفت که ما وسیله هستیم و آن ارزش‌ها هدف است. فکر کردیم که آن‌ها وسیله هستند و ما هدف هستیم!

امام باقر(ع) نامه‌ای به سعدالخیر دارند که یکی از کسانی است که این مسئله برایش مطرح است که چرا یک گروه‌هایی از افرادی که ما می‌شناسیم افراد خوبی بودند افراد صالحی بودند یا وقتی حرف می‌زنند قشنگ حرف می‌زنند و سابقاً جزو نیروهای صالح و سالم بودند ولی حالا فاسد و منحرف شدند چطوری می‌شود یک مرتبه یک گروهی، یک جامعه‌ای ارزش‌های مسلم را کم‌کم در آن تردید می‌کند و کنار می‌گذارد؟ سبک زندگی‌ها خراب می‌شود، سبک تجارت، سبک فعالیت سیاسی و هنری چطوری می‌شود این طوری می‌شود؟ امام باقر(ع) فرمودند: «و کُلُّ اُمَّةٍ قَد رَفَعَ اللّهُ عَنهُم عِلمَ الکِتابِ حِینَ نَبَذُوهُ، و وَلاّهُم عَدُوَّهُم حِینَ تَولَّوهُ» خیلی حدیث عجیبی است. 10- 15تا سؤال و شبهه است که برای خیلی‌ها مطرح است. معنی حدیث این است که بدون استثناء هر امت و هر جامعه‌ای، هر حرکت و نهضتی اگر اصول و ارزش‌هایی که می‌دانند کم‌کم به آن بی‌محلی کنند، می‌دانند چه کارهایی درست است می‌گویند ولش کن. می‌دانیم چه کارهایی نادرست است می‌گوییم حالا عیبی ندارد. هر جامعه‌ای بدون استثناء اگر علم‌الکتاب یعنی آگاهی به ارزش‌های الهی را آگاه بود و می‌داند چه چیزی درست است و چه غلط است ولی می‌گوید ولش کن مهم نیست خداوند همان علم و آگاهی را که داشته است از او می‌گیرد. شعورش را از او می‌گیرد. یک چیزهایی که واضح است دیگر نمی‌فهمد. همه چیزش را می‌خواهی توجیه کنی. هر کلمه‌اش این‌ها حساب شده است. اولاً که می‌فرماید: «کُلُّ اُمَّةٍ» یعنی یک قاعده و قانون کلی است، استثناء ندارد. این یک سنت الهی است هرکی می‌خواهی باش. هر سابقه‌ای می‌خواهی داشته باش این یک قانون کلی و سنت الهی است. مهم نیست اسم و مذهب و شناسنامه‌ات و قیافه‌ات، خانواده و سوادت چیست؟ اصلاً این‌ها در این قضیه هیچ دخالتی ندارد چون این قضیه، مسئله ثروت و قدرت و منزلت و حتی مسئله معرفت و اطلاعات و سواد هم نیست باسوادترین آدم ممکن است بی‌شعورترین آدم بشود. اصلاً خیلی از کارهایی که می‌کند الآن همین گناهان معمولی که خودمان گاهی می‌کنیم مگر نمی‌دانیم که نباید این کارها را بکنیم؟ می‌دانیم ولی انجام می‌دهیم! امام باقر(ع) فرمود وقتی می‌دانید یک چیزی غلط است انجام بدهید خدا هم یک کاری می‌کند که کم‌کم این کار درست است یا نه؟ خودمان هم شک می‌کنیم که نکند واقعاً این کار غلط نیست؟ اصلاً از کجا معلوم چه چیزی غلط است و چه درست است؟ شروع می‌کنیم توجیه آن گندی که زدیم. در سطح یک ملت هم امام باقر(ع) می‌فرمایند این‌ها قوانین جامعه‌شناختی و تاریخی است. گاهی یک ملت، یک جامعه و یک دولتی،‌ یک سازمانی و یک تشکیلاتی گاهی گرفتار می‌شود. اولاً سنت الهی است چون می‌گوید «رفع الله» خداوند این کار را می‌کند. دوم این که قانون کلی است استثناء ندارد. «کلّ امتٍ» با هر سابقه‌ای، مثلاً در گام اول بهترین ملت باش بزرگترین کار را کرده‌ای، گام دوم ممکن است کل آن را به باد بدهی.

سوم این که بعضی‌ها می‌گویند ما اسلام و شیعه اهل بیت و مکتب اسلام و قرآن، خدا کلاً گارانتی کرده و ضمانت کامل است مهم نیست ما چه کار کنیم خدا این انقلاب را حفظ می‌کند! نخیر حفظ نمی‌کند. آقا هر غلطی که ما بکنیم خداوند این نظام را حفظ می‌کند، نخیر حفظ نمی‌کند. خراب کنی،‌ خدا خرابت‌ می‌کند و رهایت می‌کند. می‌فرماید «إن تنصرالله ینصرکم» اگر شما این ارزش‌های الهی را یاری کنید و هدف‌تان خدا باشد خدا قول داده کمک کند و دیدیم کمک‌هایی که کرد. قرآن می‌فرماید اما اگر هدف‌تان خدا نیست خدا هم پای کار شما نیست. بروید مثل بقیه!

خداوند علم‌الکتاب را از شما می‌گیرد. این هم یک نکته دیگر. مگر می‌شود ما یک چیز را بدانیم بعداً ندانیم؟ می‌شود اول ندانیم دوم بدانیم بعداً بدانیم ولی مگر می‌شود اول بدانیم بعداً ندانیم؟ مگر این که بگویید فراموش کردم و حافظه‌مان را از دست دادیم! نه، هنوز کلمات آن را دارید، الفاظ آن را بلد هستید ولی دیگر علم ندارید یعنی ممکن است کل قرآن را حفظ باشید یک عالمه حرف‌های دینی را حفظ باشیم و بگوییم ولی من به آن‌ها دیگر عالم نیستم. آن‌ها محفوظات من است، علم من نیست. چون در روایت هم می‌فرماید شما به آن چیزی علم دارید که به آن عمل می‌کنید. آن چیزی که به آن عمل نمی‌کنیم در حافظه ما هست ولی دیگر علم ما نیست چطور می‌شود ما خلاف علم‌مان عمل کنیم؟ الآن شما علم داشته باشیم این سم است محال است بخورید. اگر خوردید معلوم می‌شود دیگر علم ندارید مثل این که یادتان رفت. کلماتش در ذهنت هست قشنگ هم حرف می‌زنید ولی یادت رفت. از این اتفاق‌ها در صدر اسلام افتاد، در زمان ما هم افتاده، بعد هم می‌افتد. افرادی را در طول تاریخ می‌بینیم که می‌گوییم طلحه، زبیر، این‌ها رزمندگانی بودند که بارها باید شهید می‌شدند چطوری شد که آخر کار این‌طوری شد؟ این طوری شد! آن وقت یک انقلاب، یک تشکیلات، یک فرد، یک خانواده، در بازار، ‌طرف سالم توی بازار می‌رود بعد می‌گوید نمی‌خواهم دروغ بگویم، خیانت کنم و... بعد از یک مدتی می‌گوید می‌کنم. می‌گوییم چرا؟ می‌گوید خب بقیه هم دارند می‌کنند برای چی من نکنم؟ یک مرتبه می‌بینید یک آدم خیلی خوب یک آدم خیلی بد می‌شود. ما همین‌طوری خراب می‌شویم. پس دقت کنید: «کل امّت» بدون استثناء هر امت، جامعه و جمعی، «حِینَ نَبَذُوهُ» وقتی علم الکتاب، آن چیزهایی را که می‌دانند درست و نادرست است می‌گویند ولش کن و محل نمی‌گذارند. می‌گوید خیلی خب درست است! ولی ما الآن داریم زندگی می‌کنیم و مشکل داریم. «قَد رَفَعَ اللّهُ عَنهُم عِلمَ الکِتابِ،» خداوند شعورشان را از آن‌ها می‌گیرد. علم‌الکتاب، شعور دینی را از آن‌ها می‌گیرد. همین چیزهایی که واضح است از یک بچه هم بپرسی می‌فهمد خودت همین را برای بقیه هم می‌گفتی. همین را بعد خودت، خودت را گیج می‌کنی چون قبول نداریم و هزینه نمی‌دهیم بعد کم‌کم در اصل آن شک می‌کنی، همین‌طور شک جلو می‌رود بعد می‌گوید نکند این‌ها واقعاً حرف‌های خدا هست؟ نیست؟ این پیامبر بوده؟ نبوده؟!

بخش دوم این روایت جواب کسانی است که می‌گویند ما صادقانه به وظیفه‌مان عمل کردیم خدا نخواست! مذهبی‌هایش این طوری می‌گویند. یک عده‌ای می‌گویند دشمن نگذاشت! امام باقر(ع) می‌فرمایند که خودتی! خودت این کار را کردی. – این قسمت را توجه کنید- «وَلاّهُم» خداوند بر آن‌ها حاکم می‌کند «عَدُوَّهُم» دشمن‌شان را «حِینَ تَولَّوهُ» اما چه زمانی؟ وقتی که خود این‌ها ولایت دشمن را پذیرفتند. یعنی امام باقر(ع) می‌گویند تا شما آماده شکست خوردن نشوید شکست نخواهید خورد. تا شما آماده نشوید تن به ذلت بدهید ذلت نخواهد آمد. دیگر 72 نفر در برابر سی هزار از این کمتر؟ ذلت شد؟ عزتی است که تا ابد پرچم آن بالاست. امام باقر(ع) می‌فرمایند تا خودتان به ذلت تن ندهید هرگز ذلیل نخواهید شد. اول از خودتان شکست می‌خورید بعد از دشمن شکست می‌خورید. امام(ره) می‌گفت از آمریکا نترسید از خودتان بترسید. خودمان فاسد می‌شویم. خودمان دنبال منافع خودمان می‌افتیم از مبانی و اصول یادمان می‌رود. خودمان بی‌تقوایی می‌کنیم، خودمان دروغ می‌گوییم. اول به خودمان دروغ می‌گوییم، به خدا دروغ می‌گوییم بعد به خلق دروغ می‌گوییم. امام باقر(ع) می‌فرماید محال است که شما ولایت الله را پذیرفته شده باشید و خدا اجازه بدهد شما تحت ولایت کفر و استکبار بروید. خودتان به خدا پشت می‌کنید و به دشمن رو می‌کنید و به استقبال او می‌روید می‌آید سوارتان می‌شود این هم یک قانون دیگر و یک سنت دیگر الهی است. «وَلاّهُم عَدُوَّهُم» خداوند اجازه می‌دهد که دشمنان‌تان بر شما مسلط بشوند و حاکم بشوند و ذیل ولایت دشمنان خودتان می‌روید کسانی که دل‌شان برای شما نسوخته، ‌اما چه زمانی اجازه می‌دهد؟ یعنی امکان آن را می‌دهد؟ «حینَ تولاّه» وقتی خودشان به سیادت و ولایت دشمن‌شان تن می‌دهند. این یک معنی دیگری هم دارد که اگر خودتان تن ندهید خداوند اجازه نمی‌دهد آن‌ها بر شما مسلط بشوند. الآن شما ببینید این ملت ما دویست سال تحت ظلم،‌صد سال تحت استعمار انگلیس‌ها و روس‌ها و آمریکایی‌ها بوده، چرا؟ چون خودمان «تولّاهُم» خود ملت تن داده بود و حاضر نبود قیمت آن را بپردازد. وقتی تن می‌دهید او هم می‌آید سوار تو می‌شود. می‌خواهی سواری بدهی؟ او هم می‌آید سوار تو می‌شود. قانون اول.

قانون دوم؛ بگو من به ولایت آن‌ها تن نمی‌دهم خداوند می‌گوید پس من اجازه نمی‌دهم بر تو مسلط بشوند. این یک حدیث امام باقر(ع) که قانون و سنت تاریخ را در مورد انقلاب‌ها، نهضت‌ها، نظام‌ها و خانواده‌ها و مؤسسه‌ها و سازمان‌ها به یک مسائلی تن بدهد گرفتار می‌شوید و آلوده می‌شوید تن ندهید نمی‌شوید. و الا هزینه‌ها کم نبود. شما ببینید یک وقتی مرحوم پدر ما (رحمت‌الله علیه) ایشان می‌گفت ما دهه 40 زندان رفته بودیم که بعضی از دوستان ما را گرفته بودند خود ایشان هم تحت تعقیب بوده، بعد می‌گفت رفتیم آن‌جا اخوی ما، یعنی عموی من که عضو حزب ملل اسلامی بوده، ملل اسلامی، مؤتلفه‌ی اسلامی بعد از تبعید امام(ره) تشکیل شد اولین گروه تقریباً مسلّح اسلامی دانشجویی، اکثراً دانشجو بودند ایشان هم دانشجوی پلی‌تکنیک همین امیرکبیر فعلی بود. این‌ها در همین دارآباد مهمات جمع کرده بودند و برای عملیات علیه پهلوی و شخص شاه آماده می‌شدند و قضیه لو رفت همه آن‌ها را گرفتند. عموی ما زندان بود، پدر ما می‌گفت من برای دیدن ایشان به زندان رفتند، توی راهرو دیدم چندتا از خانم‌هایی که آن‌ها خانواده‌های مؤتلفه اسلامی هستند سال 43 آن‌ها را تیرباران کردند شهید بخارایی و هرندی را. که نخست‌وزیر شاه زده را زده بودند سر قضیه کاپیتولاسیون. پدر و مادرم برای من این را تعریف می‌کردند می‌گفتند ما در سالن ملاقاتی‌ها دیدیم خانم این شهدا، که این چهارتا تیرباران شدند برای آخرین ملاقات آن‌ها را می‌دیدند این‌قدر آرام، اصلاً انگار دارند میهمانی می‌روند. می‌گفت خانم یکی از این شهدا به او گفت که داری آن طرف می‌روی بهشت می‌روی ما را یادت نرود بعد هم با شوخی و خنده گفت نروی آن‌جا سرت به حوری‌ها گرم بشود و یادتان برود که پدر و مادرتان این‌جا هستند. پدر مادرم می‌گفتند اینها می‌خندیدند این‌قدر آرام بودند می‌گفتند این‌ها همین امشب تیرباران می‌شوند. این اخلاص‌ها و در جبهه‌های جنگ، آن اخلاص‌ها انقلاب‌ها را ایجاد کرد و این موانع عبور شد و چیزی که به این سختی بوجود آمد ممکن است به آسانی از بین برود.

تعبیر دیگر امام باقر(ع) فرمودند من در نوشته‌های پدرم جناب امام سجاد(ع) «وَجَدنا فی کِتابِ علیِّ بنِ الحُسَینِ(ع)» من در یادداشت‌های ایشان این عبارت را دیدم که پدرم امام سجاد(ع) یاران خدا و اولیای حق را توصیف کردند که «ألاَ إنَّ أوْلِیاءَ اللّهِ...» همه بدانند که یاران خداوند، دوستان خدا و سربازان او، جبهه او کسانی هستند که «إذا أدَّوا فَرائضَ اللّهِ...» آن‌ها نگاه می‌کنند که در هر شرایطی تکلیف‌شان چیست؟ خدا از آن‌ها چه خواسته است؟ تنها چیزی که برایشان مهم است این است که الآن در این شرایط وظیفه من چیست؟ ما مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه و عمل می‌کنند و به هزینه آن کاری ندارند. «و أخَذوا سُنَنَ رسولِ اللّهِ...» قانون‌هایی که پیامبر اکرم(ص) گذاشت و گفت تمام آن خط و ربط‌ها و خط قرمزها، خط سبزها را رعایت می‌کنند، آن‌ها برایشان اصول راهنماست «و تَورَّعُوا عَن محارِمِ اللّهِ...» و آدم‌هایی نیستند که تا به یک پول، قدرتی، مقامی، شهوتی، چیزی تا برسند دست و پایشان را گم می‌کنند و با کله شیرجه می‌روند. «و تَورَّعُوا عَن محارِمِ اللّهِ»، «تورع» یعنی بر خودشان این‌قدر مسلط هستند و این‌قدر شخصیت‌های بالایی دارند که اگر همه چیز را جلویشان بریزند برایش فرقی نمی‌کند و بی‌اعتناء است. این‌قدر قوی هستند. روح‌شان بزرگ است. این‌ها رشوه‌پذیر نیستند. این‌ها نه از تهدید می‌ترسند و نه با تطمیع خط عوض می‌کنند. امام باقر(ع) فرمود نه پشیمان می‌شوند و نه از کسی طلبکار می‌شوند. خدمت می‌کند از کسی طلبکار نیست و مردم هم می‌شناسند ولو اصلاً اطلاعی نداشته باشند. شما دیدید که مردم اصلاً قاسم سلیمانی را نمی‌شناختند اصلاً چهره رسانه‌ای نبود یک اقلیتی او را می‌شناختند چطور شد که بزرگترین تشییع جنازه جهان در ده‌ها کشور جهان راه افتاد؟ در 20تا ایالت آمریکا عکس او را بالا بردند و گفتند رئیس جمهور خود ما تروریست است نه این. این همان اخلاص است. تسلیم بنده خدا، عاشق مردم. خدمت به خلق برای خدا بدون هیچ توقع. این همین تعبیری است که امام باقر(ع) می‌فرماید پدر ما می‌فرمودند اولیای خدا کسانی هستند که «و زَهِدوا فی عاجِلِ زَهرَةِ الدُّنیا.» کسانی که برایشان اصول مهم است، حلال و حرام را جدی می‌گیرند و بعد «زَهِدوا» کل زرق و برق عالم را جلوی آن‌ها ردیف کنی بی‌اعتنا نگاه می‌کنند می‌گویند بیا بالاترین مقام را الآن به تو می‌دهیم! چک سفید امضاء میلیارد به تو می‌دهیم! امام باقر(ع) فرمودند اصلاً این چیزها برای اولیای خدا مطرح نیست. نگاه می‌کند الآن وظیفه من چیست؟ چه کاری درست است؟ این توصیفی است که امام باقر(ع) می‌کنند. بعد هم فرمودند هرکسی می‌آید می‌گوید ما شیعه هستیم امام باقر(ع) فرمودند شماها ما را قبول دارید ما شماها را قبول نداریم! یکی گفت آقا الحمدلله شیعیان شما و پیروان شما خیلی زیاد شدند امام(ع) فرمودند نه خیلی کم است. من شیعه زیادی نمی‌بینم. «قالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِداکَ، اِنَّ الشَّیعَةَ عِنْدَنا کَثیرُونَ...» یکی از یاران‌شان آمد گفت آقا فدای شما بشوم خوش‌خبری، آن منطقه ما الحمدلله خیلی شیعه است همه شیعیان شما و پیروان اهل بیت هستند. امام باقر(ع) فهمید که خب راحت می‌شود فهمید چه کسی شیعه هست و چه کسی نیست؟ چندتا سؤال مطرح کردند. فرمودند: «هَلْ یَعْطِفُ الْغَنِیُّ عَلَی الْفَقیرِ؟» فاصله‌های طبقاتی بین‌تان هست که یک عده‌ای از گرسنگی شب‌ها خواب‌شان نبرد و یک عده‌ای از پرخوری؟ اگر یک چنین وضعیتی دارید شما شیعه ما نیستید. گفت شیعه زیاد هستند. «کثیرون عندنا»‌در منطقه ما همه شیعه هستند. فرمودند خیلی خب حالا سؤال می‌کنیم ببینیم هستند یا نه؟ آیا مرفهین شما به فقرا و گرفتاران‌تان توجه دارند؟ این‌طور هست که شب سیر می‌خوابید مطمئن باشید تا 40 خانه از هر طرف همسایه‌های شما سیر هستند. امام باقر(ع) فرمودند پیامبر(ص) فرموده‌اند اگر مؤمنی شب می‌خوابد در حالی که سیر است همسایه‌اش گرسنه است، بعد فرمودند نه، بالاتر از این، سیر هستی و نمی‌دانی که همسایه‌ات گرسنه است یا سیر؟ خبر نداری از ما نیستی. بعد امام باقر(ع) فرمودند فکر نکنید همسایه همین دوتا خانه بغل شماست؟ از چهار طرف، از هر طرف چهل خانه همسایه‌های تو هستند. چهار چهارتا 16 تا. یعنی هر خانواده‌ای مراقب 160تا خانه اطرافش باید باشد. در واقع از یک طرف، یعنی هر خانواده تحت حمایت 160 خانواده دیگر هست. چون تو که همسایه او هستی مواظب او هستی او هم همسایه توست باید مواظب تو باشد. یک شبکه اجتماعی همه‌تان برادر و خواهر، همه‌تان در مشکلات کنار هم هستید هوای هم را دارید از هم خبر دارید؟ گفت نه. «هَلْ یَعْطِفُ الْغَنِیُّ عَلَی الْفَقیرِ؟» آیا مرفهین شما طوری هستند شب‌ها خواب‌شان نبرد که نگران باشند فلان کس در فامیل، در همکارها، در همسایه‌ها آن طرف شهر، در آن محله دیگر، در آن شهر دیگر، آن طرف دنیا وضعش چطوری است؟ من می‌توانم به او کمک کنم یا نه؟ دیگر چی؟ گفتند ما برادر خواهر هستیم در حد نماز جماعت! برادر تقبل‌الله! برادر خواهر! اما برادر و خواهر دارد از گرسنگی می‌میرد یا نه؟ دیگر هرکسی خودش است. پرسیدند که «فَقالَ: وَ یَتَجاوَزُ الْمُحْسِنُ عَنِ الْمُسیءِ...» پرسیدند که اگر بعضی‌هایتان در حق بعضی‌هایتان بدی کند راحت همدیگر را می‌بخشید؟ یا کینه به دل می‌گیرید؟ می‌گویید تا حسابت را نرسم رهایت نمی‌کنم یادداشت کردم گیرت می‌آورم. – دقت می‌کنید؟ - امام باقر(ع) می‌فرماید که این‌طور هست که اگر کسی به شما حرف بدی زد، یک کار بدی کرد، یک ظلم شخصی در حق شما کرد توهینی کرد، فوری او را ببخشی و فراموش کنی؟ گفت نه ما نمی‌بخشیم ببخشیم هم فراموش نمی‌کنیم. سؤال سوم) امام باقر(ع) فرمودند: «هَل یَتَواسُونَ؟» آیا همه چنان با هم، همبسته هستید که اگر برای یکی مشکلی پیش آمد بقیه نخندند بیایند کنار او بگویند ت و تنها نیستی؟ و اگر یکی از شما یک امکانات و وضع خوبی پیدا کردید به بقیه بگویید بیایید با هم بخوریم؟ یا تنها تنها می‌خورید؟ گفت آقا اگر یک کسی بیاید گریه کند و بگوید بیچاره‌ام کمکش می‌کنیم. امام باقر(ع) فرمودند که: «قُلْتُ: لا. قالَ(ع): لَیْسَ هؤُلاءِ الشّیعَةُ...» این‌ها که گفتی شیعه‌اند هیچ کدام شیعه نیستند مردم شما شیعه نیستند. «اَلشّیعَةُ مَنْ یَفْعَلُ هکَذا.» شیعه کسی است که این‌طوری است. یعنی ببینید امام باقر(ع) این‌جا سه‌تا ملاک فرمودند که چه کسانی را ما مسلمان واقعی می‌دانیم چه کسانی را شیعه اهل بیت(ع) می‌دانیم؟ پیروان اهل بیت پیامبر(ص) می‌دانیم؟ 1) به راحتی همدیگر را ببخشند. کینه به دل نگیرند از هم انتقام نگیرند، سعه صدر داشته باشند گذشت کنند. 2) تنها تنها نخورند و در مشکلات کنار همدیگر باشند و همدیگر را تنها نگذارند و مرفهین راحت نخوابند در حالی که حتی نمی‌دانند چه کسانی مشکل دارند یا ندارند؟

حدیث سوم؛ امام باقر(ع) فرمودند که شاخص همه ما پیامبر خداست. ایشان بزرگتر از این آدم، آدمی نبوده و نخواهد بود در عین حال کوچکتر از او کسی نبود. پیامبر اکرم(ص) چون بزرگترین بود کوچکترین بود یعنی همه جا در هر موقعیتی کوچکی می‌کرد. هرگز کاری نکرد، توهم بکند که ایشان می‌خواهد از بقیه مهم‌تر باشد بالاتر بنشیند، بیشتر بخورد، زودتر برود، نه. ببینید همین حدیث‌ها را همه می‌گوییم ولی عمل نمی‌کنیم مثلاً همه جلسات پیامبر(ص) حلقه بود. برای چی؟ برای این که مجلس پیامبر(ص) بالا و پایین ندارد. فلانی آمد شما بفرمایید بالای مجلس! این‌ها بیایند پایین مجلس! این‌ها بیایند این اتاق! آن‌ها بروند آن اتاق! یک وقت بحث امنیتی است یک وقت بحث یک کاری است آن بحث دیگری است. ولی یک وقت بحث این است که چه کسانی بزرگ هستند و چه کسانی کوچک هستند؟ پیامبر(ص) می‌فرمود جلسات همه جا حلقه باشد بالا و پایین نداریم. اگر کسی وارد مجلس می‌شد نمی‌فهمید پیامبر کدام است؟ نمی‌فهمید چه کسی رئیس است؟ همه برادر بودند. خب ما در جنگ این صحنه را دیدیم، فرمانده ما به بچه‌ها می‌گفت که مسئول نظافت دستشویی من هستم! کسی دست نزند. یعنی مستراح‌ها را او می‌رفت تمیز می‌کرد. غذا می‌آوردند آخرین نفری بود که غذا می‌خورد. غذا را می‌داد به بقیه و خودش آخرین نفر بود. پتو و لباس تا به همه نمی‌رسید و مطمئن نبود همه دارند خودش استفاده نمی‌کرد. اما موقع جنگ و عملیات جلوتر از همه بود. ما در عملیات بدر چهارراه خندق با شهید برونسی بودیم که سی ساعت بچه‌ها با بلم در هور پارو زدیم بعد به خط دشمن رسیدیم بچه‌ها لباس غواصی پوشیدند و به خط زدند. موج دوم نتوانست بیاید این بچه‌ها 72 ساعت زیر بمباران بودند و جنگیدند و برونسی آن آخرین باری که مجروح شد خودش بلند می‌شد و آرپی.جی می‌زد بعد از عقب گفتند حاجی بیا عقب خودت اسیر نشوی. گفت من بچه‌هایم را این‌جا نمی‌گذارم عقب بیایم. بچه‌هایم چه کسانی بودند؟ اغلب بچه‌ها شهید شده بودند و افتاده بودند. خودش هم همان‌جا شهید شد.

خب امام باقر(ع) می‌فرمایند که فرماندهی، مدیریت، رهبری معنی‌اش این است که باید کمتر از بقیه بخوری و بیشتر از بقیه کار کنی و پیش همه کوچکی کنند بعد امام باقر(ع) فرمودند رسول خدا این‌گونه بود. ایشان می‌فرمودند: 1) «خَمْسٌ لاَ أَدَعُهُنَّ حَتَّى اَلْمَمَاتِ...» یک صفاتی است که تا مرگ من ترک نخواهم گفت. هرگز این رفتار را ترک نمی‌کنم. 2) «اَلْأَکْلُ عَلَى اَلْحَضِیضِ مَعَ اَلْعَبِیدِ...» کنار بردگان بر روی خاک نشستن و غذای بردگان را خوردن. پیامبر(ص) فرمودند تا آخر عمر مثل بردگان زندگی خواهم کرد و کنار آن‌ها روی خاک می‌نشینم. غذای من غذای آن‌هاست. 3) «وَ رُکُوبِیَ اَلْحِمَارَ مُؤْکَفاً...» سوار الاغ برهنه می‌شوم. الاغ برهنه برای پایین‌ترین طبقات بود. الاغ ارزان‌ترین وسیله بود و وقتی هم که زین ندارد دیگر برای کسانی است که نمی‌توانند زین هم بگیرند و بخرند. پیامبر(ص) فرمود تا آخر عمر سوار الاغ برهنه می‌شوند و همین که در چشم شماها حقیر است. دیگر چی؟ 4) «وَ حَلَبَ اَلْعَنْزِ بِیَدِی...» با دست خودم بُز می‌دوشم. ایشان رهبر است بزرگترین پیامبر است، ایشان بز می‌دوشد. پیامبر(ص) فرمود تا آخر عمر به دست خودم بز خواهم دوشید. 5) «وَ لُبْسُ اَلصُّوفِ...» خشن‌ترین و ارزان‌ترین لباس را می‌پوشم. بدترین لباسی که می‌پوشند من می‌پوشم لباس زخمت که تن را می‌خورد و ارزان هم هست هرکسی می‌تواند از پشم گوسفندش درست کند. 6) «وَ اَلتَّسْلِیمُ عَلَى اَلصِّبْیَانِ...» زودتر از کودکان سلام خواهم گفت. ما اصلاً دیدید به بچه‌ها سلام نمی‌کنیم اصلاً بچه را آدم نمی‌دانیم! پیامبر(ص) می‌گویند بچه همان آدم است یک کمی قد او کوچک است. اصلاً کسی به بچه سلام نمی‌کرده همین الآن هم خیلی‌ها نمی‌کنند. پیامبر(ص) آموزش می‌داد که منتظر نباشید بچه‌ها به شما سلام کنند و شما جواب بدهید. اگر سلام نکرد بگویید بی‌ادب را نگاه، پدرش تربیتش نکرده است. پیامبر(ص) فرمودند من به بچه‌ها سلام می‌کنم و تا آخر عمر این را ترک نخواهم گفت. ببینید این 5- 6تایی که گفتیم همه‌اش یعنی تواضع و کوچکی کردن. امام باقر(ع) فرمودند بزرگترین بندگان خدا کسانی هستند که کوچکترین باشند یک ذره خودبزرگ‌بینی، خودمرکزبینی، آقا ما رفتیم فلان‌جا به ما تعارف نکردند بالای جلسه و مجلس برویم! من فلان‌جا رفتم یک ماشین خوبی نبود یک ماشین بدتری را به من دادند! فلان‌جا رفتم خیلی به من احترام نگذاشتند کم بود! بردند مهمانی جای خوب سفره من را ننشاندند، اول برای ما غذا نیاوردند آخر آوردند! همه این‌ها را امام باقر(ع) می‌فرماید مرض است. مریض. همین بیماری‌ها الآن هست همه جا هست، در حوزه هست، در دانشگاه هست، در روشنفکران هست، در فامیل‌ها و در خانواده‌ها هست، همه جا هست. امام باقر(ع) فرمودند این که به هر دلیلی حکومتی یک پست حکومتی به تو می‌رسد بعد وسط‌هایش می‌گویی معلوم نیست ما تا کی این‌جا هستیم اقلاً در این مدتی که مسئولیت داریم بار خودم را ببندم! بارمان را ببندیم ممکن است یک انتخاباتی بشود ما را بردارند ممکن است فلان کس پیدا بشود با ما چپ بیفتد ما را بردارند! تا هستند بارم را ببندم. این اصطلاح را خیلی‌ها توی دلشان می‌گویند بعضی‌ها به زبان‌شان گفتند و می‌گویند که ما برویم شهید بشویم بقیه زندگی کنند؟ من بروم کار کنم و زحمت بکشم با یک حقوق معمولی که به بقیه خوش بگذرد؟ حالا یک کاری کنم که به من خوش بگذرد بقیه یک کمی منتظر باشند! یعنی در مخ‌مان به خودمان می‌گوییم همه بارشان را بستند من چی؟ زندگی من چی؟ امکانات چی؟ تا یک نفوذی دارم دستم به یک جایی بند است سه- چهارتا کار برای خودم بکنم. این حرف برای الآن نیست همان صدر اسلام مجاهدان بزرگ صدر اسلام که بارها باید شهید می‌شدند بعضی‌هایشان گرفتار همین مسائل شدند. از جمله همین‌هایی که با علی(ع) در افتادند.

امام باقر(ع) فرمودند که علی‌بن‌ابیطالب(ع) ایشان حداکثر 5 سال،‌4 سال و خورده‌ای ایشان حکومت کرد. آن موقع اسلام، بزرگترین ابرقدرت جهان بود. حکومت اسلامی‌ای که در صدر اسلام بود می‌دانید که بزرگترین قدرت جهان بود. از مرزهای هند تا شمال آفریقا. بزرگترین کشور جهان بود. ابرقدرت جهان شده بود. دوتا ابرقدرت را شکسته بود، ایران ساسانی و شاهنشاهی را و امپراطوری روم، هر دو را شکست داده بود و ابرقدرت جهان شده بود. امیرالمؤمنین(ع) حاکم این حکومت است نه حاکم چندتا روستا و شهرستان. ایران یکی از استان‌های آن بوده است. عراق یک استان آن است. یمن یک استان آن است. مصر یک استان آن است. این حکومت علی(ع) است. امام باقر(ع) ایشان 4 سال و اندی حکومت کرد تا ترور شد، بر ایشان 3تا جنگ تحمیل کردند ایشان وقتی که رفت طول این مدت «وَ ما وَضَعَ آجُرَةً عَلى آجُرَةٍ» یک آجر روی آجر برای خودش و خانواده‌اش نگذاشت. بزرگترین بیت‌المال جهان و بزرگترین ثروت جهان، تحت تصمیم‌گیری ایشان بود. بزرگترین منابع ثروت جهان «وَلا لِبْنَةً عَلى لِبْنَةٍ» یک خشت روی خشت، یک آجر روی آجر نگذاشت. «وَ لا أَقْطَعَ قَطیعاً» هیچ زمین و امکاناتی را به خودش اختصاص نداد. امروز به اقطاع، رانت می‌گویند. هیچ مرزبندی خصوصی ایشان برای خودش و خانواده‌اش نکرد. «وَ لا أَوْرَثَ بَیْضاءَ لا حَمْراءَ.» رفت و سفیدی و سرخی نگذاشت. یعنی سکه نقره و سکه طلا. وقتی ایشان شهید شدند صبح 21 ماه رمضان، امام حسن(ع) که آمدند نماز صبح را به جای امیرالمؤمنین(ع) خواندند گفتند دیشب خلیفه‌ای به آسمن رفت که جیبش خالی بود. دیشب دوباره مسیح به آسمان رفت. دیشب کسی رفت که بر نیمی از جهان حاکم بود اما وقتی از این‌جا رفته بدهکار است. بدهی دارد.

حالا اگر آدم بتواند که بیت‌المال و امکانات همه هست من هم می‌توانم یک جایی سوء استفاده کنم و یک کاری برای خودم بکنم، می‌کنم اگر نترسیم. توجیه می‌کنیم حالا بعضی‌ها کمتر لفت و لیس می‌کنند بعضی‌ها بیشتر، بعضی‌ها صریح، بعضی‌ها توجیه. ببینید الآن من و شما معلوم نیست کدام‌مان اهل اختلاس و رشوه هستیم. آبی ندیدیم بفهمیم شناگر هستیم یا نه. می‌گوید تا حالا اختلاس نکردم! خب تو نمی‌توانستی بکنی که نکردی. دستت برسد بعد معلوم می‌شود اهل آن هستی یا نیستی. آقا من پاک هستم! خب تا وقتی دست تو نرسیده پاک هستی، وقتی دستت رسید معلوم می‌شود که پاک هستی یا بی‌ناموسی؟ الآن که همه پاک هستند. ببین زمان صلح همه شجاع هستند. زمان صلح همه رزمنده‌اند. جنگ که می‌شود باید بگردید رزمنده پیدا کنید. خب زمان صلح که همه شجاع هستند.

امام باقر(ع) می‌فرماید، همه امکانات و قدرت و ثروت دست امیرالمومنین(ع) بود یک آجر روی آجر برای خودش نگذاشت وقتی رفت بدهکار رفت، نه قطیعه و اقطاع، یعنی یک قطعه زمین و امکانات خاصی ویژه خودش کرد نه یک سکه طلا یا نقره‌ای از خودش گذاشت.

و آخرین حدیث، امام باقر(ع) می‌فرماید اگر تکلف نداشته باشید راحت زندگی می‌کنید، اگر تعلق نداشته باشید راحت می‌میرید. ما چون هم سخت زندگی می‌کنیم. چرا؟ چون تکلف داریم، تصنع. مدام می‌خواهیم ظواهر را درست کنیم که بقیه برای ما چه می‌گویند؟ راحت هم نمی‌میریم چون تعلق و وابستگی داریم. نمی‌توانیم بکَنیم. این فرمایش امام باقر(ع) است که همه مشکلات شما از دلبستگی‌های مادی شماست که این‌جا شما را اسیر پول، شهرت، مقام، امکانات کرده و اسیر زندگی‌تان کرده است. – این حرف‌ها گنده‌تر از دهان امثال بنده است – امام باقر(ع) می‌فرماید اگر توانستید کل دنیا را وسیله بگیرید نه هدف، کل زندگی و مشکلات آن بر شما آسان خواهد گذشت. هم زندگی آسان می‌گذرد اما اگر به سمت تکلف و تقید و تشریفات رفتید در کل زندگی دردسر دارید. مدام یا غصه یا حرص، یا حسادت، یا رقابت، زجر می‌کشید زجر هم می‌دهید و گرگ اجل هم یکی یکی بره‌ها را از توی گله بیرون می‌کشد ما نمی‌فهمیم. الان ما به خیال‌مان همه مردم که زنده هستند همه با هم زنده‌اند گاهی یکی دو نفر از آن بغل‌ها می‌میرند! در حالی که دو سوم ملت ایران زمانی که من به سن شماها بودم الآن مردند! ما جزو آن یک سوم هستیم که داریم می‌میریم. دو سوم مردند. من الآن نگاه می‌کنم تمام کسانی که در فامیل و بیرون از آن‌ها خاطره دارم همه مردند. تمام شدند!

امام باقر(ع) می‌فرماید شما نمی‌فهمید این اجل مثل یک گرگ است گله دارد می‌رود و مدام از کنار گله یکی یکی می‌برند نمی‌فهمند بعد این گوسفند بره‌ها هم به دنیا می‌آیند این‌ها خیال می‌کنند این گله همان گله است همه هستند. نمی‌فهمی از آن کوه تا این کوه که آمدی کلاً گله عوض شده است! شما هم عوض می‌شوید. فرمودند به دنیا این‌طوری نگاه کنید در حالی که گرگ اجل یکی یکی شما را می‌برد و شما نمی‌دانید چه زمانی شما را می‌گیرد و بعد هم فرمودند شهدا را به یاد داشته باشید. مادر ما فاطمه زهرا(س) «کانَتْ تَزُورُ قَبْرَ حَمْزَةَ(رضى الله عنه)...» ایشان مرتب برای زیارت قبر شهدای احد و حمزه سیدالشهداء عمومی پیامبر می‌رفتند. با سنگ نشان گذاشته بودند که قبر حمزه این‌جاست. «تَرُمُّهُ...» مشکل پیدا می‌کرد ترمیم‌شان می‌کردند دوباره درستش می‌کردند «وَ تُصْلِحُهُ...» اگر بهم می‌ریخت آن را اصلاح می‌کردند و آثار بازمانده از شهدا را احیاء می‌کردند نه بخاطر این که آن شهید به این‌ها احتیاج دارد برای این که آن‌هایی که زنده هستند شهید نشدند آن‌ها احتیاج دارند که یاد شهدا بین‌شان باشد. شهدا احتیاجی ندارند شهدا اصلاً به ما نگاه نمی‌کنند آن‌ها دارند به وجه‌الله نگاه می‌کنند. ما هستیم که به شهدا احتیاج داریم که یادمان باشد می‌شود انسان این‌قدر بزرگ و شریف باشد. امام صادق(ع) فرمودند شهدا این‌قدر مهم هستند که اصل اسم‌شان بر دیگران اثر می‌گذارد یعنی آدم وقتی می‌خواهد یک کار پستی بکند به یادش بیاید که نگاه کن دیدی حججی چه کار کرد؟ دیدی قاسم سلیمانی چه کار کرد؟ خودش از خودش خجالت می‌کشد که چطوری این‌ها عمل کردند.

یک بچه 16 ساله در عمق عراق بودیم محاصره بودیم دور خوردیم از پشت تک‌تیراندازها می‌زدند و از پشت سه – چهارتا از بچه‌ها تیر خوردند افتادند. خمپاره خوردند ما 7- 8 نفر آن‌جا کنار هم بودیم، بعد از نیم ساعت سه ربع شهید شدند یا مجروح سختی بودند گفتم مثل این که ما دور خوردیم دارند از پشت می‌زنند خودم هم خیلی ترسیده بودم که الآن باید چه کار کنیم؟ ایشان گفت حالا چه می‌شود؟ من گفتم حداکثر تا ده دقیقه دیگر ما شهید می‌شویم ما را می‌کشند مگر این که بخواهیم اسیر بشویم. گفت من اسیر نمی‌شوم. بعد این جمله را گوش کنید بچه 16- 17 ساله که نمی‌دانستم از کدام گردان و کدام شهر است؟ به من گفت که ده دقیقه مانده؟ گفتم حداکثر. گفت در این ده دقیقه یک نمایشی برای خدا بدهم که خدا کیف کند یک نمایشی برای خدا بدهم که خدا ببیند من نترسیدم، عاشق ملاقات با او هستم. ایشان همان روز شهید شد. قبل از او هم من که به یکی از بچه‌ها که گلوله آرپی‌جی می‌داد می‌زدند من چند بار گفتم این‌جا نایست این‌جا جای ماندن نیست برو عقب، اگر مجروح بشوی من نمی‌توانم تو را عقب ببرم. نه این که نخواهم نمی‌توانم چون اصلاً خاکریز نیست ما کف دشت با بچه‌ها و تانک‌ها می‌جنگیدیم. چون توی عمق دشمن رفته بودیم. دو – سه بار به او گفتم برو، گفت ما نامرد نیستیم نمی‌رویم. گفتم اگر مجروح بشوی من نمی‌توانم تو را عقب ببرم، من خودم را هم نمی‌توانم ببرم. گفت عیبی ندارد من نمی‌خواهم تو من را عقب ببری. همین‌طور که ایشان به من گلوله آر.پی. جی می‌داد من می‌زدم گلوله خمپاره کنار ما خورد. دود و خاک که خوابید برگشتم نگاه کردم دیدم بادگیر سبز هم تنش بود دود داشت از توی آ‌ن بیرون می‌آمد و این در حالت سجده، سر تیر شهید شده بود. خودم را کنارش کشیدم ببینم هست یا نیست؟ دیدم نه، فوراً شهید شده و عینکش هم شکسته بود رفتم او را بوسیدم و از او فاصله گرفتم او جزو همین شهدای تفحص می‌شود که احتمالاً آوردند چون آن‌جا ماند. خب چطوری می‌شود که این‌طوری حرف می‌زند؟ من اگر الآن یادم بیاید که این بچه... یا یک اسیر آزاده‌ای داشتیم که الآن هم هست چند وقت پیش‌ها دیدم صحبت می‌کرد از بچه‌های اصفهان بود نمی‌دانم برای کدام بخش اصفهان بود. او 16 سالش بود، یک پایش هم قطع شده بود اسیر شده بود. یک زن خبرنگار هندی آمده بود با این‌ها مصاحبه کند بچه‌های کم‌سن‌تر را جمع کرده بودند و به آن‌ها می‌گفتند شماها را خمینی به زور جبهه آورده، بچه هستید حالا شما به مادرتان چه می‌گویید؟ او به خیالیش چون این‌ها 16 ساله هستند الان می‌گویند مامان آقای خمینی ما را جبهه فرستاده! بعثی‌ها با اسلحه ایستادند می‌داند که بعدش هم کتک می‌خورد ممکن است که بکشند. آن فیلم را دیدید یا نه؟ یکی‌شان می‌گوید اول حجابت را درست کن بعد با ما صحبت کن. به تو از فاطمه اینگونه خطاب است بهترین زینت زن حفظ حجاب است. بدانید که بخاطر این حجاب ما چقدر شهید دادیم. بعد آن یکی دیگر گفت آقای خمینی گفته صلح نه، که شما در اسارت بمانید. تو چه می‌گویی؟ با خودش گفت این الآن می‌گوید آقای خمینی بیخود گفته! گفت او رهبر من است هرچه او بگوید آن درست است اگر گفت جنگ، جنگ. اگر گفت صلح، صلح. بعد گفت تو صلح نمی‌خواهی؟ گفت نه، ما پیروزی حق علیه باطل را می‌خواهیم. این قدرت از کجا می‌آید؟ امام باقر(ع) می‌فرماید فاطمه(س) سر مزار شهدا و حمزه شهدای احد می‌رفت برای این که یاد شهدا فراموش نشود. هر وقت، هر گندی می‌خواهیم در زندگی شخصی یا اجتماعی‌مان بزنیم یادمان بیفتد که این بچه 16 ساله این‌طوری بود بعد من می‌گویم مرتیکه 60 سال سن توست خجالت نمی‌کشی؟ بوسه زدن بر سنگ مزارشان نشان می‌دهد که ما به راه و آرمان‌شان وفادار هستیم. شهادت سنگ را بوسیدنی کرد.

فرمودند انقلاب،‌ سابقه و عقبه چند قرن دارد. شهدای این حرکت همین 300هزار شهید انقلاب و جنگ نیست میلیون‌ها شهید مربوط به این 40 سال نیست، مربوط به قرن‌هاست، نتیجه و دستاورد بلکه، خون‌آورد صدها هزار بلکه میلیون‌ها انسان شریف در طول تاریخ، امروز دست شماهاست. این نسل شما مسئول حفظ این دستاورد است.

امشب چون شهادت امام باقر(ع) است مخاطب ایشان ما و شما هستیم. چگونه می‌شود از یک جنبش دینی و مردمی محافظت کرد و چطور می‌شود آن را مفت از دست داد؟ خیلی چیزهاست که سخت به دست می‌آید ولی آسان از دست می‌رود. ساختن یک ساختمان بزرگ ممکن است ماه‌ها و چند سال وقت ببرد، خراب کردن آن به نصفه روز می‌شود! تولید ثروت ممکن است یک کسی یا یک نسلی، مثلاً پدر شما ممکن است 60 سال زحمت بکشد، مصیبت‌ها و گرفتاری‌هایش را شما خبر ندارید او از مشکلات و از زیر صفر شروع کرده است شما وقتی در خانه به دنیا می‌آیید می‌بینید همه چیز برایتان آماده است. اصل این که این چه بود و چطوری این آماده شد؟ دیگر به آن توجه ندارید فقط مشکلات موجود خودتان را می‌بینید. نمی‌بینید که این‌جا چه بود این طوری شد؟ به چه قیمتی شد؟ فقط می‌بینید این هست، خب خودم که زحمتی برای آن نکشیدم، البته شما تقصیری هم ندارید شما بعداً به دنیا آمدید و نسبت به آن حرکت دیر به دنیا آمدید. شما کوتاهی‌ای نکردید اما نقشی در این کار نداشتید یعنی انقلابی که پاسداری آن به شما سپرده شده، شما نمی‌دانید به چه قیمتی این انقلاب شد و ماند. یعنی چند قرن جلوی استبداد، جلوی استعمار، غارتگری، فساد، مقاومت‌هایی که همه آن مقاومت‌ها شکست می‌خورد. نهضت‌هایی که شروع می‌شد، هزاران و ده‌ها هزار شهید می‌داد و شکست می‌خورد. در همین عصر اخیر از جنبش تنباکو، جنبش مشروطه، جنبش ملی شدن نفت، و همه جریان‌ها با گرایشات مختلف، همه‌شان شکست خوردند. خیلی امیدها تبدیل به یأس شد. خیلی‌ها رها کردند، تسلیم شدند، منزوی شدند، خیلی‌ها شکنجه شدند برای یک کلمه حرف، برای یک صفحه اعلامیه امام، برای یک حرف‌های ساده راجع به مسائلی که امروز برای ما و شما خیلی ساده است. هزاران نفر زندان رفتند، شکنجه شدند، شلاق خوردند، تیرباران شدند، تبعید شدند. نواب صفوی و فدائیان اسلام را طرف چوبه دار می‌بردند یک نفرشان ضعف نشان نداد. سرهایشان را بالا گرفتند به هم تبریک گفتند و می‌رفتند قبل از اعدام نواب گفت از شما هیچ وقت هیچی نخواستم و نمی‌خواهم فقط یک مقدار به ما آب بدهید ما غسل شهادت بکنیم – از قول نواب دارم می‌گویم – گفت یک مقدار به ما آب بدهید که برای تیرباران داریم می‌رویم غسل شهادت بکنیم با این مقدار هم نمی‌شد غسل کرد همان مقدار هم آن موقع نبود. رفتند یک مقدار آب سرد آوردند، شب‌های سرد زمستان با همان آب کم یخ، این‌ها غسل کردند و نواب به یارانش رو کرد اسم‌شان را صدا کرد گفت برادرها بروید به محضر مادرمان جدّم فاطمه زهرا(س). ما امروز در تاریکی و گمنامی فدا می‌شویم و این لحظه را هیچ کس نمی‌بیند غیر از این جلادها و ما. اما این پرچم پایین نخواهد آمد. بعد به آن سرهنگی که رئیس همان گروه آتش بود که اعدامش کنند رو کرد و گفت امشب که ما را می‌زنید اما این را بدانید ربع قرن نخواهد گذشت که این توله سگ پهلوی سرنگون خواهد شد و همین‌طور شد. یعنی 25 سال از آن قضیه نگذشت. گفت ما سرمان را بالا می‌گیریم و می‌رویم شما هم روزی خواهید مرد، کمی بعد از ما و سرتان پایین است. ما خوشبخت می‌رویم و شما بدبخت. همه می‌رویم هیچ کس این‌جا نمی‌ماند. به تعبیر رهبری راجع به شهید قاسم سلیمانی، ایشان گفت که در واقع روغن ریخته را نذر امامزاده کرد! یعنی همه شهدا همین کار را کردند چون که اولاً این جان که برای ما نیست دادن و می‌گیرند ولی اگر خیلی زرنگ باشی همین چیزی که برای خودش هست برای خداست به ما داده، قبل از این که بگیرد ما بگوییم بیا این خدمت شما، در راه شما تقدیم به شما. دیگر از این زرنگ‌تر نمی‌شود. چون اگر با مرگ سرخ نرفتیم با مرگ زرد می‌رویم یعنی با اسهال و سرم و بیمارستان و زیرت را پاک کنند و پهلو به پهلویت بکنند. هیچ کس این‌جا نمی‌ماند همه آن‌هایی که خوشحال بودند جبهه نمی‌آمدند خیلی از آن‌ها که ما یادمان است 30- 40 سال پیش بود خوشحال بودند جبهه نمی‌آمدند و تا آخر دنیا زنده می‌مانند الآن در ذهنم مرور می‌کنم 80 درصدشان مردند فکر می‌کردند که اگر جبهه نروند تا آخر این‌جا هستند.

امام حسین(ع) را می‌خواستند در مکه ترور کنند فرمودند من این‌جا باشم من را در مکه می‌کشند من نمی‌خواهم در مکه که خانه خداست خون ریخته شود. من صبح به سمت کوفه حرکت می‌کنم. یک نامه دو خطی به بنی‌هاشم نوشتند چون بنی‌هاشم هم اکثراً نیامدند. می‌دانید هیچ کس نیامد! 72 تا شیعه که نبودند هزاران هزار شیعه بودند هیچ کس نیامد، حتی بنی‌هاشم هم اکثراً نیامدند. نزدیک‌ترین آدم‌ها، دو – سه‌تا از برادرهای سیدالشهداء(ع) هم بودند نیامدند هر کدام یک توجیهی کردند. امام حسین(ع) یک نامه و یک پیام یک خط و نیمه به بنی‌هاشم داد، فرمودند من انشاءالله صبح حرکت می‌کنم و از مکه می‌روم دیگر برای اعمال نمی‌ایستم با این که نزدیک اعمال حج است و باید بمانم ولی دیگر اینجا نمی‌مانم. شما می‌روید به سمت مِنا گوسفند قربانی کنید من به کربلا می‌روم خودم و خانواده‌ام و یارانم را قربانی کنم. شما گوسفند قربانی کنید ما خودمان می‌رویم قربانی شویم. بعد نوشتند «مَن لَحِق بی استشهد» من دارم فردا حرکت می‌کنم هرکس با من بیاید کشته خواهد شد، شهید خواهد شد و هیچ کس برنمی‌گردد اما فکر نکنید آن کسانی که با من نمی‌آیید دست‌تان به یک جایی و یک چیزی بند است و آن‌هایی که با من نیایند فردا با ما نیایند رستگار نخواهند شد. دستاوردی نخواهند داشت. آن‌ها که شهید نشوند خواهند مُرد. شهید نشوی می‌میری.

حالا یک مسئله مهمی که بله نواب آن حرف را زد و شد و بعد از شهید نواب هم هزاران نفر دیگر شهید شدند. حالا این انقلابی دست شما رسیده که نه در انقلاب آن بودید نه مبارزات قبلش بودید نه در جنگ بودید، نه آن روزهایی که هر روز ترور بود و منافقین و کوموله دمکرات‌ها هر روز ترور می‌کردند و روزی نبود که ده نفر را نزنند از کف خیابان، سبزی فروش و بقال و خیاط تا رئیس جمهور و نخست‌وزیر. خب این صحنه‌ها را هیچ کدام شما نبودید. در لحظه‌ای آمدید که از تمام این موانع عبور شده است. این خطرات مهار شده، این هجوم‌های دشمن شکست خورده است. یک ملت درجه سه و چهار، شده یک ملت و کشور درجه 1 و 2 در جهان. رفتیم توی باشگاه دسته اولی‌ها. در باشگاه دسته سومی آخر جدول بودیم. اما الآن جزو چند کشور مطرح و تعیین کننده آمدیم. البته مشکلات هم زیاد داریم.

حالا صحبت این است که این انقلابی که به شما و این نسل شما رسیده این چطوری باید حفظ و پاسداری بشود؟ قدم اول این است که خود انقلاب را باید بشناسید که از چه چیزی می‌خواهید پاسداری کنید مواظب چه چیزی هستید؟ به خصوص بچه‌ها و نیروهایی که خودشان را آماده کردند که فدای یک ملت بکنند یعنی به مردم می‌گویند شما راحت زندگی‌تان را بکنید ما به جای همه شما خودمان را به خطر می‌اندازیم از آسایش و امکانات هم برای خدا صرفنظر می‌کنیم تا به شما مردم سخت نگذرد و امنیت‌تان، هویت‌تان، فرهنگ‌تان، منابع‌تان، به خطر نیفتد.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha